شما می گین اگه من بخوام از وبلاگ قدیمی ام پستهایی رو که دوس داشتم کش برم باید به کی کپی رایت بدم ؟!!!!
اگه فهمیدین به منم بگین....
پیکنیک
واقعا پیک نیک توی این هوای بهاری رفتن چه زیباست.
نسیم ملایمی که لا به لای برگها می وزه و شاخه ها رو به صدا در می آره چه آرامش بخشه. راستی توی این محیط سبز سبز دیگه نمی شه پایبند اصول و اخلاق شهری بود. جورابهام رو در آوردم و شصت پامو توی علفهای تازه فرو کردم.وه که چقدر سردن.
یه گاز به ساندویچ تخم مرغ و کاهو زدم . برگشتم به طرفت و نگاهت کردم . حیف که تو خام گیاه خواری اگه نه یکی هم تعارف تو می کردم.
با چشمهای آرامت به من زُل زده بودی. اون لحظه همه چیزم رو می دادم که بدونم راجع به من چی فکر می کنی، ول تو اصلا در بند حرف زدن نبودی. فقط همینجور نگاهم می کردی. یه گاز دیگه زدم. اصلا به دهنم مزه نمی داد فقط می خوردم که یه کاری کرده باشم.
احساس رخوت عجیبی سر تا سر وجودم رو گرفته بود، نگاه خیره تو رو با نگاهم جواب دادم. عکسم توی آینه چشمهای ساده ات منعکس شده بود. بهت لبخند زدم. تو هم همینجور که غذات رو می خودری با گوشه لبت بازی می کردی. یا من به نظرم می رسید؟ نمی دونم.....عجبا!!!!راستی راستی که اسم با مسمایی رو روت گذاشتن!
بزغاله!
آخه الاغ توی دشت به این سر سبزی تو این کیسه نایلون رو از کجا اوردی نشخوار می کنی؟!
خوب این دفعه حال ترجمه نداریم شایدم بعدا سر فرصت ترجمیدیم الان فقط می خوایم بنویسیم نمی دونم چی بذار خودم رو بدم دست کی بورد ببینم چیکار می کنه ....
می نویسیـــــــــــــــــــــــــــــــم...
خوب اولش که سلام خوبی خوشی سلامتی بچ بارا (بچه و بار یا بر و بچ)خوبن ؟ دماقشون چاقه( این همون حالشون خوبه یا سلامتن هست) ؟ هی مام(ما هم) خوبیم میِِِِِِِِِِِِِِــــــــــــــــــــــــــگذره (میگذره رو خیلی از کرمونی ها آخر حال و احوال باتاکید روی حرف ی میگن یه جور ناشکریه یعنی حالا هر طور هست خوب یا بد داریم زندگی می کنیم ).
ما الانش که ایجو(اینجا) نشستیم قراری نیست نشسته باشیم ٬باید الان بریم مهمونی دوتا بچه خواب لباس مهمونی نپوشیده دارم خودمم خود(با٬ همراه) لباس خونه نشستم. نه بزکی دوزکی٬ نه قری فری ... هشکار نکردم همطو مثل بلانسبت خری(هر دو کلمه رو با کسره --ِ-- بخونین) نشستم . الانم آق مهندس میا میگه عیال هنو حاضر نیستی ؟ منم یه مشت بهونه میارم که بچوا(بچه ها) خوابیده بودن از دلم نیومد(همون دلم نیومد ) بیدارشون کنم ... خودمم یه جوری صحبت عوض می کنم که نگه خودت که نخوابیده بودی ور (برای )چی لباسا خودته (خودت رو )عوض نکردی .
چم(چه می دونم ) چه عرض کنم ؟ کار بدیم هست. الان اگه پاشم کارامه ( کارهام رو ) بکنم بهتره نه ؟
خوب٬ ور خستادم( برخیزیدم ایستادم ) الان میرم اگر بخوام همطو (همینطور )بنویسم به هجا(هیچ کجا) نمی رسم ....
میدونم غیر کرمونیا هچی(هیچی) نفهمیدن چی گفتم. بدم نشد ٬مث یه زبون رمزی برا خودمو کرمونیا ... هه هه هه
ولی ور میگردم هم ترجمه می کنم هم می گم چکار کردم تو مهمونی زلزله چی ور سرم داد( چی به سرم اورد ٬ چه بلایی سرم اورد ) .... حالو (حالا) گفتنم نداره ولی م (من )می گم چون از خالی بودن عریضه بهتره ...
اینم از دردسرا وبلاگ نویسی
ببینین چطو هچی نداشتم بگم نصف صفحه یی پر شد ؟ اونم از اراجیف هور و ماهور
خداحافظی
چـه شـود بـه چـــهرۀ زرد مـن نـظـری تـو بـرای خـدا کـنـــی
کـه اگـر کـنـی هـمـه درد مــن بـــه یـکــی نــظـر دوا کـنــی
تـو شـهی و کشور جان تو را تــو مـهی و مـاه جهان تو را
ز ره کـرم چـه زیـــان تــو را ؟ کـه نـظـر بـه حـال گـدا کـنـی
تو کمان کشیده و در کـمیـن کـه زنی به تیرم و من غمین
هـمـۀ غـمـم بـود از هـمـیـن کــه خـدا نـکـرده خـطــا کـنـی
*********************
این خط نوشته ها رو روی کاغذ دو خطه ای که معلوم نیست کی نوشتم پیداشون کردم تو رو خدا ببین چه قده رمانتیک بودم یه روزی ...
گمونم این شعر که نوشتم مال گوهر شاد بوده که زمانی از عشق به آقایی گفته بوده ....
ولی مطمئن نیستم نیاین یقه بچسبین حالی ندارم میزنم لت و پارتون می کنم
والا!!!
ای جـلـوۀ بـــرق آشــیـان سـوز تــــو را وی روشـنی شـمـع شـب افروز تـــو را
زان روز که دیدمت شبی خوابم نیست ای کـــاش نـدیـــده بـودم آن روز تــو را
*********************
اگه اینا رو با خط زیبای خرچنگ و قورباغه خودم ندیده بودم باورم نمی شد خودم نوشتم ولا نمیدونم شعر از کیه !!!!
کور از دو تا چشم !!!
از پس شیشه عینک استاد ، سرزنش وار مرا می نگرد
باز در چهره ام می خندد که چها به سرم می گذرد !
مبسر امروز چو اسمم را خواند
رفقا داد کشیدند ( غایب )
رفقا همچو که می خندیدند ....
من گفتم ( نه !!!!!!! )
من اینجا و دلم جای دگرست .
*******************
جالب بود نه ؟ سعی می کنم بفهمم از کیه ؟
وا فــریــــادا زعـشـق وا فـریــــادا
کـارم بـه یـکـی طـرفـه نگار افتادا
گرداده من شکسته دل دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا
های های سکوتمون رو می شکنیم
ما فکر کردیم اگر سکوت اختیار کنیم باید نفسمون رو هم حبس کنیم بلا نسبت نزدیک بود خفه شیم ....
خواهر ببین این اعتصاب معتصابا به ما نمی چسبه ما زن جماعت باید با یه چیز دیگه اعتصاب کنیم ؛ سکوت به معنای نفس نکشیدنه واس ما ..... والا !
>خلاصه ... جونم برات بگه خواهر ما راستیاتش هی جیگر آق مهندس رو کت کت کردیم برای اینکه پول بستونیم بریم گوشواره بخریم ... این چند خط که به زبان فصیح کرمونی براتون نوشتیم هم هی توی کله مون چرخ و فلک آفتاب بالانس مهتاب بالانس زد تا بالاخره نصفه شبی ما رو از خواب بی خواب کرد و بعد در زمانی نه چندان دور خودش رو روی این کاغذ پاره های وبلاگمون پیاده کرد ... گرچه پولی که گرفتیم خرج گوشواره نشد ولی خدا رو شکر توی پستوی صندوق خونه گوشواره های بچگی خودشون رو پیدا کردیم انداختیم گوششون تا نه سیخ بسوزه نه کباب...
ولی بین خودمون باشه ما راس راستی همین طوری حساب دو دوتا چارتای جیبمون رو قاطی میکنیم و همیشه باس پیش آق مهندس گردنمون رو کج کنیم اونم بیچاره کاری جز چش غره ازش بر نمیاد ...
بگذریم این حرفا رو زدم واس اینکه واسه خیلیا سوء تفاهم شده بود ولی خوب ممکنه از این به بعد اینجا حرفایی رو بشنوین که در واقعیت اتفاق نیافتاده شاید بگم بالا رفتیم راست بود پایین اومدیم دوغ بود قصه ما دروغ بود شایدم نگم ... اون وقت مزه اش تموم میشه ....
والا خواهر ما نفهمیدیم این خضعبلات رو واس چی نوشتیم ولی وقتی پای درد دل خاله زنکه و کلثوم ننه پیش بیاد ماهم عشقمون میکشه اون وسط جولونی بدیم ... البته بذار واسه ت بگم ما اصلا هم از حرفای کلثوم ننه خوشمون نمیاد ها!!!
ولی چارخط ادا و اصول در اوردن هم گاهی بهمون حال میده ... شما به خانوم منشی خودت ببخش ؛ هر چی باشه چار دیواری اختیاری ...
وای جونم برات بگه خواهر ...نشستم مخ آق مهندس رو زدم زدم زدم که ای بچه ها گوشاشون رو سولاخ کردن هی داره چرک می کنه باید برم یه جفت گوشواره ور هر کدومشون بگیرم بچکوا (bachakooa طفلکی ها)شاید گوششون زود تر خوب شه ...
خلاصه آق مهندسم که ماشالا هزار ماشالا نقطه ضعفش همی بچواشن (bachooa بچه ها) دست سخاوت تو کیسه ش کرد و دویست تمن اورد گفت بیا برو ور (var برای) بچام گوشواره بخر ایقد اذیت نشن دردا بلاشون بخوره تو سر پدرشون ...
مایم از خدا خواسته چادر چاقچور سرمون کردیم ای ارسیا(orsi همون ارسی دیگه) رم ور قد پامون کشیدیم و پر چاقد ور (var )دندون گرفتیم و زود آژانسه خبر کردیم ببرتمون کجا؟ بازار طلا فروشا !!!!
خواهر جونم برات بگه از اول بازار تا برسم به طلا فروشا هر چی همچی به چشمم قشنگ (gheshang)اومد دیدم پول که ت کیسم ( جیبم kisam) هست خریدم هی هر چی به ای بازار طلا فروشا نزدیک تر شدم هی ای کیسه م سبک تر می شد هی ای سفتو (saftoo سبد خرید) سنگین تر میشد .. حالو (halo حالا) خودت بگو ای دویست تمنم ای روزا به چند تا آلاشغال(alashghal آت و آشغال) می رسه ؟ها؟ هچی ...
آقا ما نزدیکا بازار طلا فروشا مم (mam هم) نشده بودیم که کیسه مون خالی شد ... حالا سبیلا آویزون لوسا (loosa لب و لوچه) کش (kash همون آویزون) کرده را افتادیم بریم خونه ... ت را (te ra توی راه) مم هی ور خودمون لعن و نفرین فرستادیم و هی ور آقا مهندس دلیل برهون اوردیم که ها همچین و همچین ....
ولی اینا هشکدوم مهم نی ... م (ma من) ور خوبی خودت می گم . زن اگه می خوای ور بچات طلا بخری ور چی از همو در اصلی بازار طلا فروشا نرفتی که هم راته (ra te راهت رو) کوتا تر کنی و هم جیباته قبل از ایکه (ee ke این که) برسی به بازار خالی نکنی !!!
حالو آق مهندس رو که مشناسی(meshnasi می شناسی
) . وشت (vashet بهت (به تو)) یه چش غره ای میره صداشه تو گلو مندازه (mendaze می اندازه) میگه عیال ای پولا ر که م دادم ور بچوآم گوشواره بخری ت رفتی ای آشغالا ر خریدی خودشون (khodeshoon باهاشون) گور منه بکنی ؟منم قیافه مظلوما ر ور خودم می گیرم خود چشما خمار مخملو و ابروا سر پایین وسط بالا !!! می گم آق مهندس م از بس ت(te توی) بازار نمی رم وقتی پام می ذارم اوجا تازه می بینم چیا ت خونه نداریم . اوخ(ovakh اون وقت) یادم میره ور چه کار اوجا رفته بودم هر چی چند وقت بود نخریده بودم ٬ می خرم . تازه همه اینا ر که ور خودم نخریدم ور بچاتم خریدم که!!!!
بعد فرداشم باز از آق مهندس پول مستونم (mestoonam می ستانم) می رم در بازار طلا فروشا صاف پیاده می شم یه د جفت گوشواره ور ای زبون بستا می خرم گوشاشون هی ایقد چرکی نشه ...
را نمی برم ...(ra nmiberam نمی دونم )
هی ..... ها خدا ر شاهده ....
اونایی که می ترسین
اونایی که قلب ضعیف دارین...
ترسوا...
بزدلا!!!!
ولم کن ! بذار ببینم چی می گن ... وایسا ببینم !!! اگه مردی وایسا .... شیطونه می گه برم همچین صفایی به صورتش بدم مادرشم نشناسدش !!!!!
آقا اگر می ترسین !!! اگر عرضه ندراین !!! اگر ضرفیت ندارین !!!
مثل من بل نسبت خر نشین و فیلم رزیدنت ایول رو نگاهش نکنین!!!
حتی تو روز روشن !!!
حتی رو دور ۲ایکس !!!
حتی با یه چشم باز و یه چشم بسته!!!!!
آقا هشکی نیست بگه تو مگه مرض داری ... می ترسی خوب قبول کن به کی می خوای ثابت کنی؟ آخه چی رو می خوای ثابت کنی ؟
مگه کم از دست زلزله الممالک بی خوابی کشیدی ؟ کم نصفه شب یه لنگی کنار تختش واستادی ؟ کم بالشت رو برداشتی روی زمینای یخ کرده کنار تختش تپیدی ؟ آخ که شیطونه می گه .....
استغفر........... بر شیطون لعنت ...
حالا شما اونجا واستادین تر تر می خندین به سر خودتونم میا !!!!
عشق بازی کار هر شیاد نیست این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقی را قابلیت لازم است طالب حق را ٬ حقیقت لازم است
عشق از معشوق٬ اول سر زند تا به عاشق جلوه ی دیگر کند
تا به حدّی که برد هستی از او سر زند صد شورش و مستی از او
شاهد این مدّعی خواهی اگر بر حسین و حالت او کن نظر
روز عاشورا در آن میدان عشق کرد رو را جانب سلطان عشق
بار الها ٬ این سرم این پیکرم این علمدار رشید این اکبرم
این سکینه این رقیه این رباب این عروس دست و پا خون در خضاب
این من و این ساربان این شمر دون این تن عریان میان خاک و خون
این من و این ذکر یا رب یاربم این من و این ناله های زینبم
پس خطاب آمد ز حق کی شاه عشق ای حسین ای یکه تاز راه عشق
گر تو بر من عاشقی ای محترم پرده بر کش ٬ من به تو عاشق ترم
غم مخور ٬ که من خریدار تو ام مشتری بر جنس بازار تو ام
هر چه بودت داده ای در راه ما مرحبا ٬ صد مرحبا ٬ خود هم بیا
خود بیا که م یکشم من ناز تو عرش و فرشم ٬ جمله پا انداز تو
لیک خود تنها نیا در بزم یار خود بیا و٬ اصغرت را هم بیار
خوش بود در بزم یاران بلبلی خاصه در منقار او برگ گُلی
خود تو بلبل ٬ گُل علی اصغرت زود تر بشتاب سوی داورت .
ناصر الدین شاه قاجار
از خودم خجالت می کشم که این شعر که سالهای سال در انواع و اقسام عزاداری های حضرت سید الشهدا (ع) شنیده بودم تا به حال حتی فکر نکرده بودم که شاعرش کیست.
خیلی برام جالب بود وقتی در کتابی این شعر آشنای همیشگی رو به همراه اسم ناصر الدین شاه قاجار خوندم !!
ببخشین بی سوادی من رو به با سوادی خودتون !!!
خداحافظ