شکست سکوت

های های سکوتمون رو می شکنیم




ما فکر کردیم اگر سکوت اختیار کنیم باید نفسمون رو هم حبس کنیم بلا نسبت نزدیک بود خفه شیم ....



خواهر ببین این اعتصاب معتصابا به ما نمی چسبه ما زن جماعت باید با یه چیز دیگه اعتصاب کنیم ؛ سکوت به معنای نفس نکشیدنه واس ما ..... والا !









>خلاصه ... جونم برات بگه خواهر ما راستیاتش هی جیگر آق مهندس رو کت کت کردیم برای اینکه پول بستونیم بریم گوشواره بخریم ... این چند خط که به زبان فصیح کرمونی براتون نوشتیم هم هی توی کله مون چرخ و فلک آفتاب بالانس مهتاب بالانس زد تا بالاخره نصفه شبی ما رو از خواب بی خواب کرد و بعد در زمانی نه چندان دور خودش رو روی این کاغذ پاره های وبلاگمون پیاده کرد ... گرچه پولی که گرفتیم خرج گوشواره نشد ولی خدا رو شکر توی پستوی صندوق خونه گوشواره های بچگی خودشون رو پیدا کردیم انداختیم گوششون تا نه سیخ بسوزه نه کباب...


ولی بین خودمون باشه ما راس راستی همین طوری حساب دو دوتا چارتای جیبمون رو قاطی میکنیم و همیشه باس پیش آق مهندس گردنمون رو کج کنیم اونم بیچاره کاری جز چش غره ازش بر نمیاد ...





بگذریم این حرفا رو زدم واس اینکه واسه خیلیا سوء تفاهم شده بود ولی خوب ممکنه از این به بعد اینجا حرفایی رو بشنوین که در واقعیت اتفاق نیافتاده شاید بگم بالا رفتیم راست بود پایین اومدیم دوغ بود قصه ما دروغ بود شایدم نگم ... اون وقت مزه اش تموم میشه ....



والا خواهر ما نفهمیدیم این خضعبلات رو واس چی نوشتیم ولی وقتی پای درد دل خاله زنکه و کلثوم ننه پیش بیاد ماهم عشقمون میکشه اون وسط جولونی بدیم ... البته بذار واسه ت بگم ما اصلا هم از حرفای کلثوم ننه خوشمون نمیاد ها!!!


ولی چارخط ادا و اصول در اوردن هم گاهی بهمون حال میده ... شما به خانوم منشی خودت ببخش ؛ هر چی باشه چار دیواری اختیاری ...



نظرات 5 + ارسال نظر
میلی جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.aftabgardoon.com

سلام وبلاگ جالبی بود به منم سر بزن
راستی یه چیزی تا حالا شده دنبال یه چیزی بگردی و یا جواب یه سوال رو بخوای ولی هرچی بگردی پیدا نکنی اینجا جواب همه سوالا پیدا میشه چون تو میپرسی و بقیه جواب میدن تازه اگه تو هم چیزی بلد باشی جواب میدی

سلام ممنون اگه خوندی ... گرچه گمون نکنم!!!

نظرت رو قبول دارم ولی شایدم همه جواب ها درست نبود اونوقت کی قضاوت کنه؟

بلوط شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ق.ظ

اوا خواهر! ما که راستی راستی اون قصه تو باور کرده بودیم!
آخه شوما باس یه جورایی اون گوشه موشه های متنت راهنمایی می کردی ما رو!

خواهش می کنم شایدم دلم می خواست راس راستی باورتون بشه خوب مزه میداد ....

شما باست ببخشین :)

زیرشیروونی شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ق.ظ

ما دربست قبولتون داریم ٬‌چه راست چه دروغ‌!ولی خزعبلات می گفتن قدیما ..ها؟...آق مهندس خوبن؟بچوا؟خودتون؟!

هان ما اون موقعا که اکابر می رفتیم به خزعبلات نرسیده بودیم انداختنمون بیرون شما به لیسانسی خودتون ببخشین :))


همه خوبن به مرحمتتون شما خوبین آقای مهندس خوبن ؟ سلام برسونین ...

ایشالا توی عید می خواستم قرت بزنم بیارمت تو خط اتاق مجردی ها پاتوق بزنیم :)

قزن قلفی شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ http://afandook.blogsky.com

اگه بگم وبلاگ خوبی دارین به من هم سر بزنین ! با جارو نمیزنی تو سرم !
ولی بی شوخی ...... وبلاگت باحاله . به من سر هم نزدی نزن ! مث خودم قند عسلی ماشالله . چشمم کف پات !
:))
در ضمن اگه می خوای همون جواب بالاییه رو بدی به منم باید خدمتت عرض کنم همه وبلاگت رو خوندم مو به مو ! ای اخلاقمه اصلا . هر جا برم یه پستش خوشم بیاد اگه 5 سال هم آرشیو داشته باشه باید بخونم تا یه کامنت بزارم !
زت زیاد ! بوووووووووووووووووس

اوا سلام شما همون دوست شمسی خانوم جون نیستی ؟ قدمت روی چشام ما خیلی بیجا کرده باشیم با جارو توی سر دوستامون بزنیم ...

اون اولی من شک دارم یک کلمه رو هم خونده باشه ولی اگرم خونده ازش معذرت میخوام خیلی باس ببخشن ...

مچاله تیم .. ماااااااااااااااااااااااچ

شاذه یکشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:58 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سرت سلامت خواهر... اصلش مهم نیست چی بنویسی. مهم قلم شیرینته که خوندنیه. راس دروغش فرقی نداره
برو ما پشتتیم!

قربون زبونت مرسی خودت شیرینی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد