مادر به قربونت بره

الهی فدات شه مادرت ...


قربون بزرگی خدا برم ...


چطور میتونه موجود به این کوچکی اینقدر کامل باشه...


دست و پای شکننده , کوچولو و ظریفت چقدر کامل و زیبا هستن...


چشمای قشنگت چه براق و خوشرنگن...


دهن کوچولوت قندو توی دلم آب میکنه...


کی به تو یاد داد دنبال غذا بگردی ؟


کی بهت یاد داد مواظب خودت باشی؟


کِی مامانت رو شناختی؟


کِی تونستی از این دیوار بالا بری؟



مامانت قربون دست و پای بلوریت بشه ...


سوسک کوچولوی خوشگل مامان


نظرات 11 + ارسال نظر
خاتون چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:15 ق.ظ

نهههههههههههههههه !

اول که شروع کردم خوندن احساساتم برانگیخته شد به آخرش که رسیدم .........

حکایت قربون دست و پا بلوریت برمه ها ... از شنیدن این ضرب المثل همیشه تصور هُنزیکو می اومد تو ذهنم نه این


من که اصلا ازش بدم نمیاد .اصلأ

ها بله همو جریان سوسکو بچه اش از دیوار بالا میرفت میگه قربون دست و پا بلوریت بشم

ولا ما که هش سوسکی غیر از مدو نمیشناسیم

ما از شدت عشقمون به سونامی همش یاد همی مثل می افتیم

نــــــــــــــــــــــــــــــــــه منم اصلا بدم نمیا

خاتون چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 ق.ظ

خارج از مطلب :

هر وقت یه سوسک دیدی با دمپایی فورا” نکوب رو سرش .بی توجه از بغلش رد شو این کارت از صدتا فحش ….. براش بدتره !!

غواص کاشف! چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ http://sakooye-shirjeh.blogsky.com

وای خدا!
سلیقه رو حال کردم!!!! :)))) چندش آورترین موجود روی زمین به نظر من اینو بچه هاشن:))
ممنون که سر زدی مادر بچه ها!

:)

خوب راستش حکایت اون سوسکه بود که قربون دست و پای بلوری بچه اش میرفت ..

مایم وقتی احساساتمون نسبت به سونامی کوچولو غلیان میکنه بی اختیار یاد این مثل می افتیم

سبک سر چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.peerdokhtar.blogfa.com

واقعا هم همینطوره مامان بچای عزیز.
سوسک ها شاید از این الفاظ استفاده نکنند اما حتما در عالم شان مهر و صمیمیت سوسکی دارند وگرنه از دیرباز روی خاک نمی ماندند و نمی پاییدند.

اولا خوش اومدین صفا اوردین

دوما بعله اگه این سوسکها من و شما رو نداشتن چکار میکردن!

شاذه چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://moon30.blogsky.com

تا عکس باز نشده بود هی داشتم قربون صدقه ی سونامی و اخماش و خنده هاش میرفتم، بعد یهو عکسه وا شد... وایییی... صفحه ی نظرات رو گذاشتم روش نبینمش

ها منظورمون همون سر چپ دادن شما بید

تازه ای از خوشگلاش بود

خاتون چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ


راستش عکس ای مدو بد جوری رو اعصابم را میره

همونطوری که عرض کردم خدمتتون این قضیه مربوط به هُنزیکه که سیاه سیاهه الانم نسلش منقرض شده !!!
اینم تصویر دل انگیزش :
http://www.simonfree.com/images/photogallery/large/black-beetle-realistic-Rhahsid.jpg

اوموقا صد سال پیش که ای مثله ساختن هنو مدو از آمریکا وارد ایران نشده بود .البنه 50 سال پیش زمان بچگی مو مدو بود ولی یه چیزوا زرد دراز و باریکی ، نصف مدوا الان

ببخشید مادِر ،بنده چون فزهنگ اصطلاحات کرمونه بررسی می کنم به فرهنگ این خاک مدیون می باشم !!!! اوهوم اوهوم ! باید مواظب باشم هنزیکو با مدو اشتباه گرفته نشه !
(عجب مسولیت خطیری دارم من ! )



ها بل مادِر ای عکسو همچی تو همه عکسوا از همشون بفهمی نفهمی خوشگل ترم بود شاید به خاطر تاج رو سرش باشه ... بقیه شون بد جوری منو یاد دسشویی مینداخت

ها مادر او زردوا درازم یادمه بعضیاشونم پرواز میفرمودن ...

عکستون وشم وا نشد

من این مسئولیت پذیریتون رو تحسین میکنم

لیلا چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ http://manoto1363.blogfa.com/

چندش اور
ولی باز این عکس بد نبود
من همیشه تو دلم میگم ا گه یه روزی مردم عقرب یا هر جونوری دوس داشت منو بخور ولی سوسک نزدیکم نیاد



من شرمنده اخلاق ورزشکاری همه هستم ... ولی خداییش اسلحه تو دستش باحال نیست؟

کلافه جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://kalafegi.blogfa.com

چه تپل و نانازه.چه نفس نفسی افتاده بعد نیم ساعت اومده بالا با بچه همسایشون تفنگ بازی کنه بعد میبینه بچه همسایه خونه نیس..الهی مامانش قربونش بره با اون چهره غمزده ش

آقا کلافه جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://kalafegi.blogfa.com

بزنم به تخته دستی در ذوق دارین مادربچا
ضمنن آقا کلافه

کلافه چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:46 ب.ظ http://kalafegi.blogfa.com

آپم.تونستین بیاین مهمه
این سوسکه که هنوز اینجاس مامانش نیومد دنبالش؟

نه مامانض همینجوری مراد میبینه ازض

میام ایشالا

EmetiS یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ http://star3petit.blogfa.com


[:S022:]
واااااااای من از سوکس میترسمممم
بدم میاد ازش
متنفرم
چرا با احساسات ی جوون مثل من بازی میکنی مامانی؟
کجا دست و پاهاش بلوریه؟


راستی ..
این حرفا چیه؟
شما جات رو چشم وبلاگه:)

نترس عزیز این که فقط یه تفنگ کوچولو دستشه یه تاج مامانی هم روی سرش

بعدش هم من شوخی کردم خوشحالم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد