-
همه رفتیم اینستاگرام؟
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1399 09:20
آقا خیلی دلم گرفت چقدر سوت و کوره بلاگهای دوستان قربون همون قدیما
-
چقدر خاطره
جمعه 13 تیرماه سال 1393 10:44
تجدید شد.. هم شاد شدم و هم غمگین. مینویسم از ترس اینکه خاطراتم در اثر خاک گرفتگی کلا از صحنه روزگار محو شوند.
-
حذف می کنیم
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 13:32
یاد داشت قبلی رو طی یک سری غلیان احساسات نوشتم ولی با تجدید نظر به این نتیجه رسیدم که غلیان احساسات به درد اینجا نمی خوره.. با عذر خواهی از عزیزانی که نظر دادن کلش رو برداشتم...
-
گذر
یکشنبه 6 شهریورماه سال 1390 23:59
یک سال گذشت... زمان عادت عجیبی داره ... می گذره....
-
مفاخره
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 17:58
نمی دونم با چه رویی باز بنویسم ولی چه کنم از ضرب دلتنگی برای اونایی که میدونم شعر مفاخره بابا رو دوست دارن میذارمش اینجا ... میدونم طولانیه ولی طاقت بیارین ... Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA (ای مـنـزه پـرده دار و پـرده...
-
بدون عنوان
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 18:27
حس و حال بشکن و بالا بنداز نداریم شما که تقصیری ندارید آپ نمی کنیم
-
علل القصص
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 23:29
روزی روزگاری دختر کوچولویی بود اسمش رو میذاریم بهشت ... بهشت کوچولو مثل عروسک خوشگلی بود که پاک دل مادربچا که اونموقع هنوز سن و سالی نداشت رو برده بود ... بهشت چون همسایه مادربچا بود زیاد همدیگه رو میدیدن ... مادربچا هروقت دلش برای بهشت کوچولو تنگ میشد میرفت یه سر خونه شون اونم با زبون خوشمزه بچگونه اش حرف میزد و حرف...
-
خاطرات
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 23:34
در خاطرات کــودکـــیم چـلـچـراغــــها آویـخـــته بـر سر در ایــوان باغـــها چشمان خویش را چو بهم می نهم دمی آن خـاطـرات گیــرد از من ســـراغــها باد بهــــــار می رسـد از راهـهــای دور آشـــــوب می کـــند بدل کوچه باغــها بانگ هزار در همه جا پخش می شود آمیـخــــتـه بـه غـلغـل شـــاد کلاغــها با اســبهای تیز تـک و...
-
I'm back
جمعه 10 تیرماه سال 1390 21:22
ربطی نداره اگه بخوام تیتر رو فرنگی بنویسم ... ( به خودم ) سلام رفتیم مشهد در حالی که سونامی تب کرده بود ... من بودم با خانمجان ؛ دختر هام خانباجی و آباجی و پسر هام زلزله و سونامی و ننوی بچه ها که به نوعی پیوند گاو بر الاغه ( فرانسوی مارا ببخشین ) سوار قطار شدیم هان از همه مهمتر آق مهندس که از کشیدن چمدانهای 500 کیلویی...
-
گذر
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 14:47
گذر زمان چیه تلخ رو شیرین میکنه و شیرین رو تلخ
-
عیدانه
جمعه 27 خردادماه سال 1390 11:18
هرکی یه چی به باباش عیدی میده ۱۳۸۸ : خود نویس . . . ۱۳۸۹ : ادوکلن . . . ۱۳۹۰:نماز و صلوات .... انا انزلناه... . . .
-
مادر به قربونت بره
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 14:39
الهی فدات شه مادرت ... قربون بزرگی خدا برم ... چطور میتونه موجود به این کوچکی اینقدر کامل باشه... دست و پای شکننده , کوچولو و ظریفت چقدر کامل و زیبا هستن... چشمای قشنگت چه براق و خوشرنگن... دهن کوچولوت قندو توی دلم آب میکنه... کی به تو یاد داد دنبال غذا بگردی ؟ کی بهت یاد داد مواظب خودت باشی؟ کِی مامانت رو شناختی؟ کِی...
-
همدردی
شنبه 21 خردادماه سال 1390 11:46
لحافی از غبار آمده و آرام و ساکت شهرمون رو در بر گرفته ... حرکتی نمیکنه ... کاری به کسی نداره .... غیر از اینکه جلوی بالا رفتن دود ماشینها رو گرفته ... هوا گرم و دود آلود و غبار آلود شده... غرض اینکه تهرانی ها دلمون رو کنار دلهاتون گذاشتیم... شما روزها چکار میکنین ؟!!!
-
عذر خواهی
جمعه 20 خردادماه سال 1390 08:46
درست بعد از گله کردن از زیاد شدن زر زدن ها در وبلاگها دقت کردم که نیمی از پستهام تبدیل به داد از روزگار شده همینجا کتبا از همه دوستان صبورم عذر خواهی میکنم
-
هور و ماهور
پنجشنبه 19 خردادماه سال 1390 13:52
یه روزایی میدونی که میتونی بری توی اتاق کارت یه سینی رو ساب بزنی یا بقیه کار جعبه هه که از پارسال نیمه کاره ولش کردی رو تموم کنی..... میتونی بری توی آشپزخونه یه کیک سر هم کنی و بگی عصر چارتا از رفیقات بیان خونه تون از مصاحبت همدیگه لذت ببرین..... میتونی یه مربا درست کنی آق مهندست صبحانه نوش جان کنه و حالش رو ببره.......
-
کی مجبورتون کرده ؟!!
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 06:54
مجبورم نیستین این زبون سخت بچگیامون رو یاد بگیرین !!! وااااااااااااااااااااالّا .....
-
زبان سفت شلی به روایت مادر بچا
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 11:55
داداشم اجازه داد در صورت درست نوشتن زبان اینجا بگذارمش منم تا اونجایی که حافظه ام اجازه میداد نوشتم و باز اگه لازم شد تغییراتی میدم ... جاهایی که با علامت سوال علامت گذاری شده رو قشنگ یادم نیست باز ممکنه عوض شه ... Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 تا اونجا یی که یادم میاد اسم سفت...
-
hard & soft = سفت شُلی D:
یکشنبه 15 خردادماه سال 1390 15:14
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 شمس الملوک خانم اشاره ای کردن به زبان رمزی که با فخر الملوک خانم داشتن یادم اومد از زبانی که داداشم با دوستهاش اختراع کرده بود که بعدها نفهمیدم طی اقدام انتحاری خودم بود یا دل داداشم به رحم اومده بود که یکی از نسخه های تعلیماتی زبان به دست منهم رسید...
-
فقط آمداهی بهاوش منیوتن انیو بوخنن
شنبه 14 خردادماه سال 1390 07:05
عجب !!! شایدم فقط در حروف انگلیسی این مساله درست باشه .... any way tihs is a srtgane tihng I raed in tihs atirlce taht you olny need a wrod to be witrten wtih the frsit and lsat wrod in pcale ... yuor mnid can udenratsnd the manenig ... so I will put the atirlce for you to see
-
یکدنیا ممنون
جمعه 13 خردادماه سال 1390 23:38
از اینهمه همدردی دوباره باز دلگرم شدم ..... یکدنیا ممنون
-
دلتنگی
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 09:15
دلم تنگه .... برای کلاه کشباف آبی و قرمز و سفید ... ربدوشامبر قهوه ای قدیمی .... عینکهای متعدد مخصوص مطالعه سر هر تاقچه... کاغذهای خط خطی .... ویتامین ث..... صدای قیژ قیژ قلم درشت روی کاغذای گلاسه .... جومونگ.... نون جو های نئوپان مانند خرد کرده توی شیر .... عرق پونه توی در یخچال .... جدول ابجد ... نگاه مهربانی از...
-
آرشیو
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 17:52
افتادم توی آرشیوم آی دلم گرفت ... راستش هم گرفت هم باز شد یادم اومد این چند ساله کی شاد بودم کی غمگین به هر حال کلی زحمت کشیدم خسته شدم آرشیوم رو موضوع بندی کردم شما هم برین سر بزنین تا زحماتم به باد نره خداییش بعضیاشون ارزش دوباره خوندن داشت حالا از ما گفتن
-
گله
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 10:11
یه گله دارم .... از دوستانی که در روزمرگی خودشون رو غرق میکنن و گاها فکر میکنن وبلاگ جاییه که هر چی زر دارن باید با لحن گلایه از خدا و مم لکت و رانندگان مم لکت باید توی اون بریزن آقا رحمی به دل ما بکنین ... حالا اگه من نیام و زر هام رو برای شما بزنم یعنی دل بی غمی دارم ؟ نه جانم ... از بچگی بهمون گفتن که اطرافیانت چه...
-
مامان!!!!
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 09:51
بیا و بچه بزرگ کن !!!! میگم :مامان این کتاب من کجاست ؟ دخترم میگه : کدوم کتاب ؟ _ همین کتاب .... من گوساله ام - مامان ؟!!!!! ... ... ... - شما که دیگه گاوین ؟!!!!!!! من : دختره دم بریده ی ¤٪×،*)()*،×٪¤٫٬! بیا ... بیا ببینم .....
-
من گوساله ام !
شنبه 7 خردادماه سال 1390 09:34
نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!! من که نه !!! این عنوان کتابیه که آق مهندس اینبار از تهرون برام سوغاتی اورد نوشته ها و کاریکاتور ها از بزرگمهر حسین پور .... نگاه اول آدم فکر میکنه کتاب کودکانه است و نگاه دوم کاملا برعکس بزرگانه سیاسی و خیلی خیلی جالب و خنده داره .... خلاصه از آق مهندس همینجا کتبا تشکر میکنم...
-
سلام ؟ ..... سلام
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 23:53
به یارو گفتن پسر عموت اچ آی وی گرفته گفت نامرد همین چند روز پیش که جی ال ایکس گرفته بود!! راستی سلام ! خوب دلم تنگ شد چکار کنم عیالوارم ایدز که ندارم !! بعلـــــــــــــــــــــه .... میگفتم آقا چند بار گفته باشیم واه واه بچه های این دوره و زمونه رو ببین ذره ای از پدر و مادراشون حساب نمی برن ما جلو مامان و بابا مون...
-
قصه های مادر بچا
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 11:58
به به سلامن علیکم آقا دلم برای اراجیف بافی تنگ شده کیه که حرفی داشته باشه 10 تا انگشت روی کی برد مخ خاموش چشم خمار برو که بریم ببینم به کجا میرسم میخوام داستان تراوین بازیم رو بنویسم 123 - 123 شروع 9 8 7 6 5 4 3 2 1 0 بسسسسسسسسسسسسسس آقا پنچره پنچر ................ یعنی خلاقیت و حس افتخار آفرین اراجیف بافیمون پنچره...
-
با چه رویی ؟
یکشنبه 26 خردادماه سال 1387 09:36
سلام نمی دونم این روئه یه سنگ پای قزوین ؟!!! حالا اشکال نداره یه کمو ( الک ) می گیرم جلو صورتم میام جلو سلام می کنم . منو ببخشین که این جور بی خبر رفتم و دیگه پشت سرم رو هم نگاه نکردم . ولی چون باید تقصیر کسی گذاشت می گم . 1 : ای دی اس المون قطع شده و چون باید جا به جا شیم فعلا دوباره وصلش نمی کنیم . دایال آپ هم که...
-
بارون
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1387 16:19
سلامممم بارون اونم چه بارونی مممممممممممممممممماه...... به به چه هوایی ..... چه کیفی داره ...... اینم عوض حال و احوال , نیست خیلی این چند وقت حضور به هم رسوندیم !!!! خوبین خوشین سلامتین؟ میـــــــــــــــــــــگذره ....... ما که خوبیم الحمدلله سفر خیلی خوبی رفته بودیم آی کیف کردیم .... خوب بگذرد زلزله الممالک هم...
-
I'm back
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 18:34
سلام سفر بودم چه سفری!!!!!! مشهد بودم جای شما خالی نایب الزیاره همه دوستان بودم . یوخده طول کشید ، آی حال میده!!!! ایشالا خستگی سفر رو که انداختم هفشده تا ماشین رخت رو که شستم ، برمیگردم و گپ میزنم فعلا خداحافظتون تا برگردم تکلیفتون رو روشن کنم