بگو ای یار بگو
ای وفا دار بگو
از سر بلند عشق
بر سر دار بگو
یاد قدیما .... یاد اون مو قه ها.... صبح شماته رو با صدای ا ٍبی کوک می کردم .. (دوسٍت دارم... سبد سبد...)
اون موقه ها که غمی نبود جز پیدا کردن آخرین آلبوم کریس د برگ ....
اون موقه ها که مشکلی نبود جز صدا زدن تاکسی برای رفتن به کلاس بدن سازی .
اون موقه ها که اعصاب خورد کن ترین کارا آماده کردن انشای معلم انگلیسی بود.
بگو از خونه بگو
از گل پونه بگو
از شب شب زده ها
که نمی مونه بگو
بازم خدا رو شکر هنوز هم همٍْی نیست به جز دکتر دندون پزشک بچه .
هنوزم مشکلی نیست به جز اینکه هر روز فکر درست کردن ناهار و شام بچه ها باشی.
هنوزم اعصاب خورد کن ترین کارا گرفتن تاکسی برای خرید خونه است.
بگو از محبوبه ها
نسترن های بنفش
سفره های بی ریا
روی سبزه زار فرش.
یاد او قدیم ترا به خیر که نه غمی بود نه همْی نه غصه ای نه اعصاب خوردی.....
یادش به خیر اون قطعه کوچولوی باغچه رو که مخصوصا چیزی توش نکاشته بودن که من و امثال من توش روزا گٍل بازی کنیم.
یادش به خیر اون تخته پاره ای رو که داداشم طراحی کرده بود باهاش خاک های ضبر رو از خاک های نرم جدا کنیم.
یادش به خیر اون اطاق گردی ( دایره ای ) رو که مامانم تشک و پشتی ها رو توش نگه میداشتن محل قایم باشک بازی ما بود . چه قدر از بالش و پشتی هاشون رو اینجوری پاره کردیم خدا می دونه .
بگو ای یار بگو
که دلم تنگ شده
رو زمین جا ندارم
آسمون سنگ شده
یادش به خیر با پسر خاله ام اونجا مدرسه بازی می کردیم ( بازی مورد علاقه من چون هنوز مدرسه نمی رفتم.) با پسر خاله ام می رفتیم مدرسه و سر راه دشمنا بهمون حمله می کردن . پشت سه چرخه های خرگوشی مون قایم می شدیم و بهشون تیر اندازی می کردیم تا همه دشمنا تار و مار می شدن بعدش به مدرسه می رفتیم ...... و این روال هر روز ادامه داشت.
بگو از شب کوچه ها
پرسه های بی هدف
کوچه باغ انتظار
بوی بارون و علف
یادش به خیر اسب سواری روی پشتی مبل های سنگین مامان اینا
یادش به خیر ماهی گیری روی پشتی مبل های سنگین مامان اینا .
یادش به خیر بالا بلندی روی پشتی مبل های سنگین ......
یادش به خیر گرگم به هوا روی مبلهای سنگین ......
یادش به خیر ........
بگو از کلاغ پیر
که به خونه نرسید
از بهار قصه ها
که سر شاخه تکید
یادش به خیر
چه کنم سوژه ندارم مجبورم می فهمی مجبورم از وبلاگ قدیمی ام دزدی کنم
میدونستی تو برای من عزیز ترینی؟
بنشین تا برات بگم.
آره اینجا تکیه بده.
از همون اول که دیدمت فهمیدم که برای من ساخته شدی . اصلا عاشقت شدم . دلم رو بردی عزیزم . میخوام بخورمت .
چشای درشت سبزت شفافیت عجیبی داره . مث دریا میتونی توش غرق بشی.
دست و پا های شکننده و ظریفی داری . بیا ، من اینجا نوار های نازکی دارم که باهاشون دستات رو بپوشونی که خدای نکرده آفتاب مهتاب نبیندش!
آها این از یکی ...
دوتا ...
....
...
پنجمی..
اینم شیشمی.
ناراحت که نیستی؟
خوب گرم شدی؟ همه جات پوشیده شد؟
خوشحالم عزیزم.
من امروز خوشبخت ترین عنکبوت دنیا ام.
تا به حال مگس به این چاق و چله ای ندیده بودم.