اس ام اس

آقا ملت صبر ندارن یه اتفاقی بیافته براش اس ام اس خلق کنن


بعضیاشون خیلی بامزه بود حیفم اومد نذارم


1 - فقط با روشن کردن یک بخاری اضافه , شما هم در تعطیلی مدارس , دانشگاه ها و ادارات شریک باشید ....... ( هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم .)


2- به علت قطع گاز , جهنم 3 روز تعطیل اعلام شد . مومنین هر کاری که خواستند می توانند انجام دهند .


3- دومین برف سال 86 را تبریک عرض می کنم ... ستاد بزرگداشت برف ندیده های کرمان .


4- به دلیل بارش برف و مصادف شدن با ایام محرم و سپس دهه فجر و در انتها عید نوروز , مملکت تا اردیبهشت ماه تعطیل است .



بی ربط ( دعای هنگام طلاق : یا رب این دلبر شیرین که سپردی به منش / آنقدر لوس و ننر بود که سپردم به ننش )


بی ربط 2 (اگر دنبال عشقی من ندارم / که من قلبی به جز آهن ندارم / برو دست از سرم بردار شیرین / که حال بیستون کندن ندارم )


بی ربط 3 ( فرهاد چو صبرش بود کُه چون که بستان کند / هر چند خودش می گفت : " من خسته شدم خیلی " )

سگ بستیم

اولا سلام  خوبی خواهر ؟

 

ما اومدیم و دیدیم قالب وبلاگمون خراب شده ولی باز از دلمون نیومد عکسا رو برداریم حالا خودشون کم کم می رن پایین دیگه مزاحم دوست و رفیقامون نمی شن .

 

شما به قالب درستی خودتون ببخشین .

 

دوما دلمون می خواست یه قالب قشنگ درست حسابی واس وبلاگمون پیدا کنیم ولی خودمون بلت نیستیم باس استادش رو پیدا کنیم . قدیم ندیما یه رفیق فابریک داشتیم طفلکی از بس قالب ساخت ما زدیم خرابش کردیم ازمون پاک نومید شد .

 

ایش این (پ) ذلیل مرده واس چی هی جاشو عوض می کنه مگه نهال بادمجونه ؟

 

بعدش .... بعدش .... بذارین یه داستان از آبجی عسل دختر دومیم تعریف کنم قربونش بشم بچم قند و عسل از دهنش میریزه .

( شنیدین سوسکه به بچه اش می گفت ننه به قربون دست و پای بلوریت بره ؟)

عسلم داشته شیر آخر شبش رو با فس و فس همیشگی می خورده و طبق معمولشم نصفش رو با کاببینت شریک می شده . آق مهندس اخماشو حسابی تو هم می کنه و می گه :

- زود باش دختر تا همه شو نریختی شیرت رو سر بکش و بگی بخواب .

- بابا جون  شما زندگی منو خراب می کنین .

بعدش یه بارم زلزله الممالک داشته به اعلی صوت تمرین صدای تنور می کرده آق مهندس به عسل می گه میدونی زلزله چی شده ؟

- بابا جون فک کنم زلزله قلبش شکسته !

 

اصلا هم مجبور نیستین به اندازه من از بچم مراد ببینین مگه شما هم سوسکین؟ ما از بی مطلبی مجبوریم خانواده شمعدانی رو هم وارد وبلاگ کنیم نیست امری حیاتیه ؟ وبلاگ نویسی رو می گم .

 

این دو سال که ننوشتم هش طوری هم نشد غیر از اینکه لذت شراکت رو از دست داده بودم . نمی دونم اونایی که باشون دوست جون جونی شده بودم دلشون واسه م تنگ شد یا نه ؟ جوابشون هر چی باشه بدونن دل به دل راه داره  .

 

شوخی می کنم امروز نیست سگ تشریف داریم یوخده پاچه می گیریم .

 

اه هچی هم نیست با این (ژ) بنویسیم که عقده مون خالی شه  . توره برده رفته جای (پ) جا خوش کرده قیافه حق به جانب هم می گیره .

 

 .....

 

خوب هچی خدافظ چرا می زنی؟