سوز میا

یکی از همین شب ها توی کوچه ای قدمی می زدم که صدای صحبت مادر و پسری توجهم رو جلب کرد ....

پسر : مامان تِ* دهنم سوز **میا ...

مامان : تِ دهنت سوز میا ؟

پسر : آآآآآآآآآآره , تِ دهنم سوز میا ....

مامان : خوب دهنتِ دبند ***

پسر : هه مامان تِ چه حرفایی می زنی .


+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

تِ = توی

سوز = باد سرد

دبند = ببند


نکته ... وقتی که هوا سرده حرف نزنین باد سرد به دهنتون سرازیر می شه .

نکته .... وقتی اینقده تلویزیون تماشا می کنین بچه هاتون تلویزیون زده می شن و با وجود اینکه هنوز به تِ نمی تونن بگن تو ولی آره رو تا دلت بخواد برات کشش می دن .

نکته ..... بچه هاتون از شما بهتر سرشون می شه وقتی که دهنشونه دبندن که دیگه نمی تونن حرف بزنن !!!

نکته ....... از من بپرسین این بچه از تِ دهنش سوز می اومد نه اینکه سوز تِ دهنش بیاد .

نکته مدیریتی ..... وقتی نمی دونین چی بگین اصلا واسه هیچ و پوچ وبلاگتونو آپ می کنین که چی بشه ؟

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

مریض :آقای دکتر چند وقته دچار فراموشی شدم ......

دکتر :چند وقته ؟

مریض : چی چند وقته ؟

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

خودم می دونم تکراری بود ولی دلم خواست بنویسمش زیرا که استفاده " چی چند وقته " این روزا واسه من زیاد شده .


زلزله داره جیغ آبی اولترا مارین می کشه .. می گین برم سراغش یا بذارم حسابی بنفش بشه ؟
نظرات 5 + ارسال نظر
بید مجنون یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ب.ظ http://from2008.blogsky.com

در باب اس ام اس هات و در رابطه با جمله ای که از کرمان آورده بودی باید بگم
هر چند افت داره ولی میگم
توی تبریز هنوز برف نباریده
اگه باور نداری از خودم بپرس
یا یکی از دوستای تبریزیت
ولی حسابی سوز داره و سرده

افتی نیست نوبتی هم باشه نوبت کویری هاست .

من باور دارم

sh.kh یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:12 ب.ظ http://khodaam.persianblog.ir

:)

ممنون از لبخندتون!!

زیر شیروونی دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:56 ق.ظ

هاپیچوووو(یعنی سلام)(مستحضرید بنده حقیر سرما خوردم)آررره ه ه!!!‌ت دهنم سوز رفته ٬ اومده ... هان؟!!دلمان پکید برای الکی آپ کردن!(چیه؟بگم دل خودم و من؟دل من و خودم!)زلزله خان خوبه ؟ بچو مان ..(مان اینجا هیچ ربطی به من نداره هویجور دلم خواست)

:)) عزیز ایشالا بهتر باشی . خوب آپ کن ما هم حالی ببریم زلزله هم دستبوس خاله مان ( به من هم ربطی نداره )

شاذه دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ب.ظ

آخی چه شعری... مرسی که گذاشتی
دو عدد کودک دو طرفم مشغول کرم ریختن و من چه کار کنم هستن :( ووووی!

قربونت برم فکر کنم تا عاشورا چند تایی از شعر های بابا رو بذارم

بلوط سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ق.ظ http://shaparak313.blogfa.com

سلام!
من حسابی طرفدار شعرهای آقای سلیم هستم.
هرچقدر که بذارین استقبال می کنیم!

سلام

نظر لطفتونه خانوم حتما می ذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد