مرض داریم

 

 

 

سلام خواهر چی بگم چی بشنوی از اوضاع و برنامه های ما که مثل یه کلاف در هم پیچ پر گره (ور هم شور ) همچی چیزی شده .... از صبح کلاس آشپزی بعدش یه سری به دوستمون قهوه بخوریم دلمون تنگ شِده بید وا بشه...

 

بعدش بدو بیا خونه مثل ... دستپاچه یه نهاری ور سر بکش  آق مهندسو همطو ول کن تو خونه برو کلاس عربی ٬نعم یا حبیبتی ها یه همچین چیزی ...

 

بعد از کلاس بدو بدو بوتیک لیدا خوب اونم که از نماز شب واجب تره ..

 

بعد با بر و بکس برو زامون یه بنده خدایی که از ۴-۵ روز پیشش تو رو دعوت کرده برای زامون خودش خوب بیچاره اونم دل داره ....

 

بعد برو خونه دختر دایی از صبح بهش قول دادی نمیشه نری برو بنشین به به چه مهمونای عزیزی چه صاب خونه عزیزی آخ جون خوش میگذره  اگه این گلو درد لامصب بذاره ( استغفرلا گوشاتونه بگیرین )

 

بعد بیا خونه بچه تب دارت رو تحویل بگیر از صبح ندیدیش خودتم که از سر درد و گلو درد داری می میری ...

 

 

 

فردا هم باز روز از نو روزی از نو....

 

برو بانک پول بگیر بدوبدو برو اون سر شهر صاب مرده قبل از عید شلوغ پلوغ چند تا کادو مونده نگرفتی . کادو ها رو بخر ... اوف. ته کیف پولم درد گرفت ...

 

بعد بر گرد این سر شهر برو کلینیک پیش دکتر جونت دکتر گرفتاره بیچاره یک ساعته رفته توی حلق یه دختره حجومت ( حجامت ٬ حکایت از انزجار میکنه ) بد بخت آندوسکوپی در نمیاد هی ما بکش دخترو بکش ٬ ما بکش دخترو بکش ...

 

نه بابا قوز کردیم تو لابی تا دکتر از تو حلق دخترو در اومده ٬ حالا هشکی نیست بگه تو مگه مرض داری برا یه سرما خوردگی معمولی حتما باید بری پیش دکتر متخصص آندوسکوپی؟

 

خوب مرض دارم دیگه..

 

بعد یک ساعت و نیم رفتیم دکتر سه سوت معاینه کرده نسخه مونه پیچیده رفتیم استوندیم ( گرفتیم ) بعد سوپر و برگشتیم خونه

 

 آق مهندس داشت سس سالادو میزد خداخیرش بده ...

 

بدو بدو اسباب نهار بذار نهار بخور ...

 

بچه مریضت رو بخوابون خودت هم به شدت احساس مریضی می کنی ...

 

هاااااااااااااااااااااااااااان نگفتم تو راه همه این کلافه گردی ها زنگ زدم مهمونم دعوت کردم ( جوش نزنین ساندویچشون میدیم )

 

بعدش افتادم توی آشپز خونه کیک پختم بعد هزار و اندی سال .. دسر پودینگ کارامل درست کردیم آخه باید معلوم بشه کلاس آشپزی میریم ... روی کیکمونم کرم شکلاتی آسان دادیم...

 

سالاد .. میوه ...

 

زینـــــــــــــــــــــــــــــــــــــگ.. مهمونا اومدن

 

یه ساعت نشستن خیلی هم داشت خوش میگذشت که زلزله الممالک شروع به جیغ کشیدن کرد از نوع بنفش متمایل به سیاه!!!!!!!!!!

 

هیچی مهمونا دماشون رو گذاشتن روی کولشون و دو تا پا داشتن چار تا دیگه قرض کردن و الفرار..

 

 توضیحا ... مریض تشریف داریم ... خوب که شدم میام از دلتون در میارم

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
پرنسس جنی سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:45 ق.ظ http://hastie.blogsky.com

باز جای شکرش باقیه تو شهر بزرگ نیستی. خواهر ببین این دم عیدی این زنای تهرونی چی میکشن؟

ایشالا بلا دوره و زودتر خوب میشی.

آره والا این روزا همه اش خدا رو شکر می کنم که تهران نیستم

ولی اینجا هم چون مردم تازه گاری هاشون رو با کمری و پرادو عوض کردن یوخده فرهنگ ترافیکمون غنیه ...

خلاصه مایم کم نمیاریم از تهرونیا!!!

ماتیلدا سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ق.ظ http://matilda1992.tk

بسما لله
این دیگه اکسترا فول تایم بود
خسته نباسین
ایشالا سرماخوردگی ها هم خوب بشن

مرسی اکسترا فول تایم

بلوط سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:29 ق.ظ

الهی که هیچوقت مریض نباشی خواهر.

الهی شما هم هرگز مریز نشی عزیزم

مرجان سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:21 ب.ظ http://dayy.blogsky.com

سلام عزیزم

جیگره مامانه نی نی ها و خوده نی نی ها :))) قربونتون برم

آخ مامانی منم مث خودت مرض دارم :دی (((= بیشتر وقتا چندتا هندونه اصن یه کامیون هندونه با یه دست بلند میکنم .. از خرید و دوره با دوستان و انجام فرمایشات مامان و آبجیم بگیر تا کارای شرکت (وای خدا من گیجمولک شدم)
باور کن کلی کار بانکی دارم که باید انجام بدم ، کلی هدیه باید بگیرم واسه بچه های خواهرمو داداشم اینا ، تازه خیلی هم خوشحالم هنوز این کارا رو انجام ندادم بعد از ظهر با دوستام قرار گذاشتم بریم کافی شاپ ((=

فداتت :-**

سلام جیگرم

جدی ؟ میگی مرضمون مسری هم هست ؟( راستی من چند سالی از کلاسای اکابرم میگذره یادم نیست مسری رو به چه قافی مینویسن !!)

من افه همه این کارا رو میام بعد یهو یه هفته کامل میرم تو کما دلم میخواد فقط بخورم و بخوابم

آره والا جزو مهم ترین عوارضش همینه که توی اوج کارها آدم دلش میخواد بره کافی شاپ :)))

قربونت عزیز

شاذه سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:39 ب.ظ

سلام
بهترین ایشالا؟
.ای خدا!!! مریضی و این همه کار؟ از خونه بیرون رفتن و مهمون دعوت کردن برای من بزرگترین مصیبته :(( خیلی سخته

سلامت باشین و موفق :*)

سلام کجایی ناپیدا؟

آها من یه عادتی دارم هروقت مریض میشم مرضم هم عود میکنه :))

ولی خودت کلی از من فعال تری

شکسته نفسی میکنی

قزن قلفی سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:10 ب.ظ http://afandook.blogsky.com

خدا بد نده ! نه لازم نیست بگی ..... خدا بد نمیده ! پس لابد خودت بد دادی ! اوپس ! الان اگه داداشت اینجا رو بخونه چه تریپ غیرتی ورداره برا ما !

آره عزیز راست میگی

به قول شاعر خودم کردم که لعنت بر خودم باد

ولی اینا بد نیستن

مشکل عدم مدیریته اونم ایشالا خوب میشه

آره خانداشم الان رگ غیرتش میزنه بیرون

والااااااااااا

زیرشیروونی سه‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ

خوب شین ایشالا کلهم.

یو تو قربونت

سعید چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:59 ب.ظ http://thematrix.persianblog.ir

یادمه با! آلبالو تو بلاگ اسکای.. . به هر حال خوشحالیم و ممنون.

:)

من چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:21 ب.ظ http://www.sarv.blogsky.com

سلام عزیزم خدا قوت سفر که معوق شد ولی الحمدالله که سالمیم البته به جز سرما خوردگیت قربانت

سلام

قربونت ایشالا باز هم همسفریم به موقعش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد