دلم پکید

 

می خوام بنویسم ولی نمی دونم چی!!!

 

باید برم مهمونی حوصله ام نمی ذاره بلند شم ... نه اینکه نخوام برم !!! ولی باید یکی هولم بده .

دلم برای نوشتن تنگ شده ولی مخ تعطیله...

 

چی بگم چی بگم؟  اه ه ه ه  دیدین وقتی یکی زورکی می خواد سر صحبت رو باز کنه همه اش مزخرف می گه؟

پرتقال می خواین؟

...

 

بفرما پرتقال...

 

میل ندارم

 

پرتقال می خورین؟

 

نه ممنون..

 

پرتقال؟....

 

بله لطف کنین یه پرتقال بدین ( دست از سر کچل ما بکشین )

 

ندارم می خواستم سر صحبتی باز کنم ...

 

حالا شما پرتقال می خواین؟

نظرات 5 + ارسال نظر
MARKZ سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:45 ب.ظ http://www.thiefyourheart.blogfa.com

ممنون صرف شده.روان می نویسین
پست های محرمتون هم خوندم
موفق باشین

ممنون از لطفتون

شما هم

..

م ی ث م سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:53 ب.ظ http://mrblue.blogsky.com

سلام ~~~
اون پایین شعر (((((کاش>>>>>. ! قشنگ و شورانگیز بود !

سلام

خیلی ممنون از منم بپرسین همین رو می گم!

ماهی خانوم سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:32 ب.ظ http://mahinameh.blogsky.com

سلام مادر خانومی
حال شما
نکته ی جالبی رو اشاره کردید!!!
امیدوارم هیچوقت مجبور به گرفتن پرتقال زوری نشید
شاد باشید

سلام خانوم

ممنون ایشالا شما هم خوب باشین

نکته ای که نبود ولی بله پرتقال زورکی هم زور داره

فردی سه‌شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ب.ظ

فکر کردم ابتکار به خرج دادم یه بار با پرتقال سر حرف رو باز کرد!!نه بابا مثل اینکه عمومیه همه بلتن‌!

:))

بله هر کس دیگه ای هم توی سینما به این اسرار پرتقال تعارف مردم کنه همه یاد می گیرن

شاذه پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:56 ب.ظ

مَ پِرتقال می خوام. حالا شکا کنم؟

نِدارم می خواستم سِر صابتی وا کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد